شرح وتفسیردعای 28صحیفه سجادیه

بسمه تعالی

به گزارش معاونت فرهنگی مرکزتخصصی الزهراءسلام الله علیها درروزچهارشنبه مورخه 15/1/97جلسه فرهنگی صحیفه سجا دیه باموضوع« نیایش اظهارترس ازخداوندمتعال »وباحضورحجت الاسلام والمسلمین حاج آقارستمی استادحوزه ودانشگاه وطلاب علاقمندبه صحیفه سجا دیه، دراین مرکز برگزارگردید.

 استادرستمی قبل ازقرائت وترجمه تحت اللفظی دعای 28صحیفه سجادیه مطالبی رابه این مضمون بیان داشتند: ترس یک حالت روحی وروانی است که  نبودش نقص است وخروجش ازتعادل هم نقص است کسی که اصلاً نترسدبه یک معنا  انسان ناقصی است وکسی هم که همیشه بترسد این هم انسان ناقصی است زیراکسی که هرگز نترسدروحیه «تهور»به او دست می دهد.«تهور»به معنای هاری است چنین کسی هارمی شود.اماکسی که همیشه می ترسداین «جُبن» است ومنفی ،ودر روایات ازآن نهی شده است .

اماترس انسان دربعضی ازمواقع می توا ندحُسن داشته ومطلوب باشد.یکی ارمهمترین قسم ازاین مطلوبیت ترس انسان ازخداوندمتعال است .استادرستمی در  ادامه بیان داشنتد:ریشه اصلی ترس ازافراداین است که انسان هاازارتباط دقیق ،منظم ومدیریت شده ناتوانند!ازاین رو ترس به آنها دست می دهد.استادرستمی بابیان این سؤال که :آیا این نوع ازترس راانسان نسبت به خد  اوندمتعال هم دارد؟فرمود:بسیاری ازعلما وبزرگان می فرمایند:ترس ازخداونداین ویژگی هارانداردوترس انسان ازخداوندبه همراه لذت است وترس ازخداوندمتعال یک روحیه اخلاقی ،یک مطلوبیت اخلاقی ،نقطه اوج ویک نقطه مثبت است.ایشان درادامه بیان داشتند:حسن وقبح «ترس »اقتضایی است به این معنا که ا گرترس انسان ازخداوندمتعال باشد،حسن است چون انسان رادردایره تعادل قرارمی دهدوزمانی که انسان دردایره تعادل الهی قرارگرفت هدایت می شودولی اگر«ترس » انسان ازغیرخداباشداین «جُبن»است ومضموم .

حجت الاسلام والمسلمین حاج آقارستمی بااین مقدمه بحث این جلسه راآغازنمودند:

“اللَّهُمَّ إِنِّي أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِي إِلَيْكَ وَ أَقْبَلْتُ بِكُلِّي عَلَيْكَ وَ صَرَفْتُ وَجْهِي عَمَّنْ يَحْتَاجُ إِلَى رِفْدِكَ وَ قَلَبْتُ مَسْأَلَتِي عَمَّنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِكَ وَ رَأَيْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَى الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ. فَكَمْ قَدْ رَأَيْتُ يَا إِلَهِي مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَيْرِكَ فَذَلُّوا، وَ رَامُوا الثَّرْوَةَ مِنْ سِوَاكَ فَافْتَقَرُوا، وَ حَاوَلُوا الِارْتِفَاعَ فَاتَّضَعُوا، فَصَحَّ بِمُعَايَنَةِ أَمْثَالِهِمْ حَازِمٌ وَفَّقَهُ اعْتِبَارُهُ، وَ أَرْشَدَهُ إِلَى طَرِيقِ صَوَابِهِ اخْتِيَارُهُ. فَأَنْتَ يَا مَوْلَايَ دُونَ كُلِّ مَسْئُولٍ مَوْضِعُ مَسْأَلَتِي، وَ دُونَ كُلِّ مَطْلُوبٍ إِلَيْهِ وَلِيُّ حَاجَتِي أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِي، لَا يَشْرَكُكَ أَحَدٌ فِي رَجَائِي، وَ لَا يَتَّفِقُ أَحَدٌ مَعَكَ فِي دُعَائِي، وَ لَا يَنْظِمُهُ وَ إِيَّاكَ نِدَائِي لَكَ يَا إِلَهِي وَحْدَانِيَّةُ الْعَدَدِ، وَ مَلَكَةُ الْقُدْرَةِ الصَّمَدِ، وَ فَضِيلَةُ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ، وَ دَرَجَةُ الْعُلُوِّ وَ الرِّفْعَةِ. وَ مَنْ سِوَاكَ مَرْحُومٌ فِي عُمُرِهِ، مَغْلُوبٌ عَلَى أَمْرِهِ، مَقْهُورٌ عَلَى شَأْنِهِ، مُخْتَلِفُ الْحَالَاتِ، مُتَنَقِّلٌ فِي الصِّفَاتِ فَتَعَالَيْتَ عَنِ الْأَشْبَاهِ وَ الْأَضْدَادِ، وَ تَكَبَّرْتَ عَنِ الْأَمْثَالِ وَ الْأَنْدَادِ، فَسُبْحَانَكَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ.

دعاى آن حضرت است به هنگام « نیایش و اظهارترس ازخداوندمتعال »

اى خداوند،من از روى اخلاص،تنها و تنها تو را برگزيده‏ام و با همه‏وجودم به تو روى آورده‏ام و از هر كس كه خود نيازمند توست‏رو بر تافته‏ام و به هر كس كه از نعمت تو بى‏نيازى نيست تمنايى‏نكرده‏ام.و بر آنم كه در خواست نيازمندى از نيازمند ديگر ، سفاهت رأى‏است و ضلالت عقل .چه بسا اى خداوند من ديده‏ام كسانى را كه عزت نه از توطلبيده‏اند و به ذلت افتاده‏اند و جز از خزانه فضل تو توانگرى جسته‏اند، و بينوا شده‏اند و آهنگ بلندى كرده‏اند و به پستى گراييده‏اند.پس آن‏دور انديش كه از سر اعتبار نگريسته و چنين كسان را ديده،دردور انديشى خويش به راه خطا نرفته است و اختيارش به راه صواب‏رهنمون گشته است.تویی اى سرور و مولاى من كه تنها و تنها پيشگاه توست كه‏بايد دست طلب به سوى آن دراز كرد،نه هر كس ديگر كه از او چيزى‏مى‏طلبند،تنها و تنها درگاه توست كه بايد از آنجا حاجت خواست،نه‏هر كس ديگر كه از او حاجت مى‏خواهند.پيش از آنكه ديگرى را بخوانم تنها و تنها تو را مى‏خوانم و تنها به تواميد مى‏بندم و تنها دست دعا به آستان تو بر مى‏دارم و تنها تو را ندامى‏دهم.تويى اى خداوند من كه به شمار يكتايى و آن توانايى كه در آن‏ناتوانى راه نيابد،تنها و تنها صفت توست.قدرت و نيرومندى و علودرجت و رفعت،تنها و تنها از آن توست.هر كس جز تو،در زندگى‏اش خواستار ترحم است،در كارش‏مغلوب است و مقهور،دستخوش گونه‏گون حالات است و سرگشته‏گونه‏گون صفات.اى خداوند،تو برتر از آنى كه تو را همتايانى باشند يا اضدادى،بزرگ‏تر از آنى كه تو را همانندانى باشند يا اقرانى.منزهى تو و هيچ‏خدايى جز تو نيست.

استادرستمی بعدازقرائت وترجمه دعای 28 صحیفه سجادیه درشرح وتفسیر این دعابیان داشتند:

-        نکته ای که می توان ازاین فرازبه دست آورداین است که :لازمه پیوستن به خداوندمتعال ،بریدن ازغیرخداویاباغیربودن دردایره فرامین الهی است .زیراانسان تااحساس تنهایی نکندنمی تواندخدارادرک کندواحساس تنهایی هم بابریدن ازغیرشکل می گیرد.یک مقام بزرگی است که کسی درعالم همدمی غیراخدابرای خودش تصورنکندواگربادیگران هم انُس دارددردایره توضیحات ودستورات الهی است .استادرستمی درتوضیح این مسئله که گاهی ازمواقع شرایطی پیش می آیدکه ماخیلی ازچیزهارابه عنوان انیس وهمدم درنظرمی گیریم ودرعین حال ادعای باخدابودن هم داریم ،ودرواقع :

دل یکی داریم ودریک دل نمی گنجددوکس                             سریکی داریم ودریک سرنمی گنجد دویار

فرمود:بریدن ازدیگران لازمه اش پیوستن به خد است وپیوستن به خدالازمه اش بریدن ازدیگران است ،این به معنای انزوا،صوفیگری وگوشه گیری نیست لذا تمام اُنسها یی که یک مؤمن داردبایددردایره فرامین الهی باشدودردایره فرامین الهی شکل بگیرد.خداوندتکلیف انسانهارامشخص کرده وبیان داشته که انسانها نسبت به چه چیزی بایداُنس داشته باشندونسبت به چه چیزی نبایداُنس داشته باشند! خداوندمتعال انُس به دنیارامضموم دانسته وهمان خداوندجلیل القدربه انسان تأکیدمی کندکه نسیت به والدین خوداُنس والفت  داشته باشیم.چراکه ا ُنس باپدرومادرمساوی اُنس باخداست .شیطان دراین موردخَلط کرد.شیطان برغیرخداسجده نکرداما غافل ازاین که سجده برآدم سجده برخدابودبه این بیان که شیطان اطاعت امرالهی نکرد.بایدبه این نکته توجه کردکه اصل،اطاعت امرالهی است.امرالهی به این تعلق گرفته بودکه شیطان برآدم سجده کندوازآنجاکه شیطان سجده نکردپش امتثال مرالهی نکردواین عدم امتثال مساوی است باتَمرد شیطان.لذابالاترین و مهمترین حدبندگی ،اطاعت ازفرامین الهی است.اُنس باغیرخدااگردردایره فرامین الهی باشداین اُنس خوب ومطلوب ودرواقع همان اُنس باخداست مثل انُس بین زن وشوهر،اُنس بین پدرومادر و….وازاینجاست که بسیاری ازروایات  دراین دایره معنا می شوند:«مَن لم یشکرالمخلوق لَم یشکرالخالق»واین همان معنایی است که امام صادق علیه السلا م دارددرموردش صحبت می کندومی فرماید:« اى خداوند،من از روى اخلاص،تنها و تنها تو را برگزيده‏ام و با همه‏وجودم به تو روى آورده‏ام و از هر كس كه خود نيازمند توست‏رو بر تافته ام.»

ـ نکته دیگریکه ازاین فراز می توان به دست آورداین است که اما م صادق علیه السلام «اخلاص» راهم درضمن این دعامعنامی کند.اخلاص یعنی «برای خداکارکردن».حاج آقارستمی درتوضیح این مسئله به افرادی اشاره نمودکه مریض هستندوتوانایی روزه گرفتن راندارندوزمانی که به آنهاگفته می شود روزه برای شماضررداردونبایدروزه بگیرید،می گویند:«دلم راضی نمی شودروزه خواری کنم »این یعنی اعمالش خالص نیست وآن ارتباطی را که بایدباخداوندمتعال داشته باشد ،ارتباط عبدمحورنیست ،عبادت محورنیست .این ارتباطی حاصل ازعبادت زدگی است .اگرارتباط باخداخالصانه نباشدعبادت  انسان را مغرورمی سازد.این عبادت برای اوحجابی ساخته ودرواقع این شخص عبادت خودش را می پرستد.حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام درخطبه ای که دررابطه بامارقین صحبت می کندبه این مسئله می پردازدوبه  مشکل خوارج اشاره نموده ومهمترین خصوصیت آنهارادین زدگی عنوان می کند.

اما م سجادعلیه السلام می فرماید:« صَرَفْتُ وَجْهِي عَمَّنْ يَحْتَاجُ إِلَى رِفْدِكَ»پس دردایره عبودیت پروردگارکسی نمی توانددروغ بگوید.وبازمی فرماید:« وَ قَلَبْتُ مَسْأَلَتِي عَمَّنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِكَ»کسی که نیازمنداست چگونه می تواندنیازتورابرآورده سازد؟درادبیات قرآن وروایات غیرازخداوسیله است به این بیان که ازاشرف مخلوقات پیغمبرمکرم اسلام حضرت محمد مصطفی (ص)تاآخرین حجت الهی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)وتمام ملائکه وهرآنچه که هست همه وهمه وسیله اند.هرچه مادون خداوندمتعال است وسیله است ومادون خداوندمساوی است بانیاز وفقر.مادون خداممکن الوجوداست آنچه که هست خداست.

اما م سجادعلیه السلام می فرماید:« “اللَّهُمَّ إِنِّي أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِي إِلَيْكَ وَ أَقْبَلْتُ بِكُلِّي عَلَيْكَ»حاج آقارستمی بیان داشتند:این خیلی مهم است که انسان اول خدا را ببیندوبادیگران دردایره اطاعت از  اوامر  الهی ارتباطش رامشخص نماید.استادرستمی به طلاب توصیه نمودندکه این مسئله رادردلهای خودنهادینه نماییدکه غیراخداوندمتعال هیچ کسی نمی تواندمؤثردرعالم باشدومؤثرحقیقی خداست ودیگران وسیله ای بیش نیستند.

حاج آقارستمی درپاسخ به این شبه وهابیت  که"اهل تشیع رامتهم به شرک می دانند"فرمودند:آنان به این روایات وادعیه هادسترسی ندارندونمی دانندکه آنچه  امامان شیعه ,بزرگان وعلمای شیعه می گویند:این است که غیرخدا،وسیله است . وتصورآنان دراین است که ماهمان اندازه که خدا راصاحب نفوذمی دانیم امامان معصوم (علیهم ا لسلام) راهم صاحب نفوذمی دانیم.واین اشتباه محض وهابیت است  درحالی که معتقدیم اهل بیت علیهم السلام وامامان معصوم وسیله هستند  واین بزرگوان نیزنسبت به درگاه خداوندمتعال  محتاج اند.وملاک عمل دراینجاسخن علماوبزرگان دین است نه افرادبی سوادوعامی .

ـ نکته سوم که امام سجادعلیه السلام به ماآموزش می دهد این اصل است که :درهرگرفتاری وحوادثی که پیش می آید اول ازهرکا ری به سوی  خداروی بیاوریم .واگردرمشکلاتمان اول درخانه خداوندرابزنیم خداونداذهان مارابه طرف وسیله هاراهنمایی می کندوبسیاری ازمشکلات وگرفتاریهای ماحل می شود.ومانبایداهل آزمون وخطاباشیم به این معناکه درگرفتاریها به هردری سربزنیم وچون نتیجه ای عایدمان نشدبه سراغ خدابرویم .بایدگره اصلی بندگی مابه دست خداوندمتعال بازشودوبندبندگی مابایدبه خدامتصل شودبایدطی طریق کردبدون توقف، تابه درخانه خدارسید.

ایشان بیان داشتند:ناب ترین مناجات هاوحرفهایی که امام سجادعلیه السلام می فرمایدخطاب به خداوندمتعال است وبه همه ماهم این راتعلیم می دهد.

 

 

 

 

 

برگزارگی نشست علمی باعنوان«عرفانهای کاذب باتأکیدبرتصوف»

بسمه تعالی

 به گزارش معاونت فرهنگی مرکزتخصصی الزهراءسلام الله علیها  در مورخه 15/01/97 نشست علمی با موضوع :« عرفانهای کاذب با تاکید بر تصوف» با حضور حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای رستمی استادحوزه ودانشگاه شهرستان  قروه  برگزار گردید.

 ایشان درابتدای بحث ،توضیحاتی به ا ین مضمون بیان  فرمودند: انسان میل به  پرستش داشته  و این پرستش انسان  را به طرف اله می برد . مثلا تشنگی انسان را به طرف آب می برد. البته یکی از عرفانها می تواند درست و بقیه غلط باشد و این روحیه پرستش است که انسان را به طرف عرفان می برد . اگر میل به پرستش نبود انسان نمی توانست به طرف بت پرستی برود چون انسان به طرف بت پرستی کشیده می شود پس میل به پرستش دراو وجود دارد . البته انواع پرستش وجود دارد مانند آفتاب پرستی و شیطا ن پرستی و بت پرستی و گاو پرستی و ستاره پرستی  و مادر پرستی  وهمسرپرستی و قورباغه پرستی و انواع آن.

عرفهای کاذب مانند: عرفان حلقه و عرفان  پائو لو کوئیلو و عرفان کاستاندا ، عرفان یوگا ،عرفان  ایلیا رام الله ، عرفان ساتيا ساي بابا، عرفان سرخ پوستی ، عرفان طبیعی   و … در دنیا وجود دارد.

عرفانهای کاذب و غالب  در دنیا همه ریشه در پرستش دارند . کسی هم که منکر دین و خدا هست باز او هم دنبال پرستش است . لائیک ها هم در درون خود میل به پرستش دارند . آنها نبودن خدا را پرستش می کنند.

دین، پرستش ها را کنترل می کند ، و پرورش می دهد و در نهایت از دین عرفان صحیح به وجود می آید .

در منطقه کردستان عرفانهای کاذب مانند تصوف  وجود دارد . البته دسته بندی اصلی دراویش در تصوف است و مشترک بین شیعه و سنی است .

عرفانهای کاذب در جهان اسلام مانند شیطان پرستی نیز وجود داشته است که اعتقادات آنان این است که شیطان قابل احترام است زیرا تنها موجودی است  که به غیر خدا سجده نکرد .وهمچنین  شیطان تنها موحدی است که به غیر خدا سجده نکرد و شیطان سایه خداست.

در حالیکه شیطان نه تنها سجده نکرد بلکه اطاعت هم نکرد و مهم همین اطاعت از خداست و گرنه سجده به خودی خود کارکردی ندارد .

مثلا یکی از عرفانها  به نام عرفان سرخ پوستی که در آن کارلوس کاستاندا با دون خوان آشنا می شود و می بیند که او دارد پرواز می کند و اعتقادات او هم این بوده است که از شهرت فراری باشد .و به روز مرگی نباید دچار  شوید.

یا عرفان پائلو از عرفانهای حیوانی است. کتابی که باید طلاب مورد مطالعه خود قرار دهند کتاب عرفانهای نو ظهور محمد تقی فعالی  است.

حاج آقارستمی بااین مقدمه واردبحث تصوف شده وبیان داشتند:  تصوف  از صوف به دست می آید . معنی آن پشم گوسفند ،چون پشمینه پوش بودند، به انها تصوف می گفتند. قدمت این عرفان به زمان اما م صادق(علیه السلام ) بر می گردد. لذا امام صادق(ع) مناظراتی با انها انجام داده است . مورخین قرن دوم هجری را قدمت این عرفان می دانند. علت پدید آمدن این عرفان تفسیر غلط آنها از دنیاست  مثلا می گفتند که پیامبر(ص) فرموده است ((حلاوه دنیا مراره الاخره ))و برعکس. یعنی باید در دنیا سختی کشید تا در آخرت راحت باشیم. برخی نیز معتقدند که صوفیه در اثر  مراودات با مسیحیت  تحث تاثیر اعتقادات آنها قرار گرفتند.

مسیحیت یک دین گوشه گیر است وصوفیه از انزوای مسیحیت استفاده نمودند.و گروههایی در بین صوفیه به نامهای علی اللهی و اهل حق ظهور نمودند.چون مسیحیت مسیح را خدا می دانند.و اعتقادشان این است که عیسی به جای همه عبادت نموده است و همه ی مسیحیها وارد بهشت می شوند.و در نظر صوفیه عبادتهای علی(ع) او را به جایی رساند که علی خودش خدا شد و خدا خودش در علی تجلی پیدا کرد .اعتقاد مسیحیت بر این است که عیسی برای گناه نخستین وراثتی به دار کشیده شد. لذا آن گناه با به دار کشیدن شدن حضرت عیسی (ع)بخشیده شد. و هر کس مسیحی باشد به جهنم نمی رود .متفکرین این فن نسخه مسیحیت تحریف شده ، صوفیه را در اسلام و در قرن چهارم هجری  ایجاد نمودند. و مؤسس آن مبارک شاه بود که شاه خوشین و سلطان طریق خانقاه بود . اعتقاد صوفیه این است که کسی که اهل عبادت باشد از شریعت عبور نموده و به طریقت می رسد .کسانی که تازه وارد فرقه صوفیه می شوند.باید دین داشته باشند و به آن عمل کنند . تا به طریقت برسند . لذا صوفیه حرفشان این است که ما به یمن علی به طریقت رسید یم و لذا اهل عبادت هم نیستند . و آیه  «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» را دستاويز قرار داده و مى‌گويند: اگر به يقين رسيدى، ديگر عبادت لازم نيست!. غافل از آنكه خطاب آيه به پيامبر صلى الله عليه و آله است كه از روز اوّل به يقين رسيده بود ودر برابر تطميع وتهديدهاى كفّار مى‌فرمود: اگر ماه را در يك دستم و خورشيد را در دست ديگرم قرار دهيد، دست از وظيفه‌ى خود برنمى‌دارم، ولى با آن يقين تا آخرين لحظه عمر عبادت مى‌كرد. پس یقین در این آیه یعنی مرگ  . یعنی تا روز مرگت باید خدا را عبادت کنید .

سلطان طریقت را که به آن شاه می گفتند و قرن چهارم هجری خاستگاه تصوف ایران بوده است در لرستان  در منطقه بلوران سکونت داشتند .مبارک شاه وعده می دهد که بعد از هر صد سال روح مبارک شاه در فردی دیگری حلول می کند و این می شود طریقت .لذا معتقدند که هر صد سال یک قطب به وجود می آید .که این قطب اقطاب است . لذا در صد سال اول منتظر بودند و گفتند یک شخصی به نام سحاک یا اسحاق که روح مبارک شاه در او  حلول کرده است و غیر از این فرقه کسی اهل حق نیست و اعتقاد ویژه ی صوفیه این است که وصل به قطب ماهیت دینی انسانها را مشخص می کند . لذا انسانها به قطب وصل نشوند . حیوانات رها شده در این عالمند .

سلطان سحاک موسس اولین فرقه های صوفیه و غلات است .و هر کس که بخواهد عاقبت بخیر شود اولین وظیفه اش این است که وصل به این قطبها شود .و خود او نیز برای خاندان خود قطب شود .

قطب را سایه خدا می دانند و چه بسا خدا در این قطب حلول کرده است . و چه بسا امام زمان(عج) هم همین باشد . اعتقاد به مهدویت نوعیه دارند . یعنی امام زمان یک شخص نیست بلکه یک تفکر است و این فکر اصلاح گری در هر که باشد  می تواند امام زمان باشد  مهدویت شخصیه  مهدویتی است که ما شیعیان به آن اعتقاد داریم که مهدی شخصی از سلاله پیامبر (ص)است.

اعتقاد دیگر آنان این است که یک مقامی دارند به نام پیر بنیامین  که در عالم قبل از خلقت جبرئیل بوده است .در دوران پیامبر (ص) سلمان فارسی  است و در دوره آخر زمان می شود بنیامین اولین مخلوق خدا و آخرین مخلوقی که از این عالم هستی خواهد رفت .

از نظر صوفیه  حجت الهی یک شخص است و اولین مخلوق خدا و آخرین مخلوق خدا یک شخص واحدیه  منتها در هر دوره ای یک حیثیت جدیدی پیدا می کند و دین درست می کند . مهدویت در نهایت گرچه نوعیه است ولی آخرین حجت خدا بنیامین است که مهدویت دراو شکل می گیرد و از دنیا می رود .عبادت صوفیه نیز به این نحو است که در مسیحیت  وقتی انسان از شجره ممنوعه خورد و ازبهشت رانده شد و گناه نخستین را انجام داد .آن گناه بصورت وراثتی به انسانها منتقل می شود و هیچ چیزی نمی تواند گناه را پاک کند وخدا مجبور شد درقالب حضرت عیسی حلول کند  و برای خلقش قربانی شود تا گناه آنان بخشیده شود . که درمسیحیت به آن «فدیه» گفته می شود . و خدا در قالب انسان تجلی پیدا نمود و برای مردمش خود را قربانی نمود و مسیحیت چون قربانی داده است به جهنم نمی رود و غیرمسیحی هااهل  جهنمند . در اصل  نسخه کپی شده ی مسیحیت تصوف هستند و خود را فرقه ی ناجیه می دانند .و معتقدند که خدا در علی(ع) حلول کرده و چه بسا در قطب هم حلول کند .لذا قطب از عبادت کردن هم بی نیاز است .زیرا حرف او حرف خدا و خدا در او حلول نموده است .

 ازاعتقادات آنان این است که کل دین خلاصه می شود در شبهای جمعه که به فراموش خانه می روند. مثل مسیحیها که یک ساعت به کلیسا می روند.

از دیگر اعتقادات صوفیه مهمترین واجب در میان آنان نذر و نیاز است که اگر در نذر کمک نکنند مورد غضب الهی قرار می گیرند.

اعتقاد دیگر آنان این است که هیچکس مالکیت شخصی ندارد و مالکیت اصلی از آن خداوند است و نماینده خداوند قطب روی زمین است .لذا اموال مال خود انسانها نیست متعلق به قطب است .و قطب لطفی به افراد می کند و یک دهم از اموال آنان را بر می دارد آنان عبادت و نماز ندارند و یک روزه ی معروفی دارند به نا م مرنو.

 و معتقدند سلطان سحاک سه روز با یارانش تحت تعقیب بوده اند و سه روز در غار گرسنه مانده اند و به احترام آنان سه روز را روزه می گیرند .  سلطان سحاک در کوههای کرمانشاه درباختران بوده و در آنجا غاری بوده که خاستگاه صوفیه در غرب(کرمانشاه ،و بخشهایی از کردستان و لرستان ) است.

در کردستان قادریه اهل سنت و دراویش در شهرستان قروه کردستان به همین شکل هستند ولی وهابیت دراویش را کافر می دانند . یکی از مهمترین واجبات صوفیه سبیل گذاشتن است و معتقدند که سبیل نماد مردانگی است و اعتقاد آنان این است که علی(ع)دارای  سبیل بوده است . سلطان سحاک که روح مبارک شاه در او حلول نموده  . شخصی سبیل دار بوده است. محل زندگی اینها شرق و غرب  کشور ایران است در شرق دراویش گنابادی که سابقه ی آنها به قرن هفتم می رسد سکونت دارند  . قدیمی ترین دراویش به قرن چهارم بر می گردند . که 300 سال قبل از گنابادی ها بودند ودر غرب ایران سکونت دارند. بعضی ها معتقدند که انتقال جمعیتی به طرف خراسان فرقه گنابادی  را به وجود آورده است آنها اهل ورد و ذکرند ، ورد هایی می خوانند که نیروهایی به انان می دهد. ریاضت می کشند و ریاضت آنها قدرت می آورد . کسی که خدا پرست باشد این ریاضت ها به او قدرت می دهد و این قدرت همراه حکمت خواهد بود  ریاضت جسم را تابع روح می کند، و روح را قدرتمند می سازد و وقتی روح قدرت بگیرد و انسان قدرتمند می شود .

فرق صوفی با عارف دراین است که عارف ریاضتش همراه حکمت است و صوفی ریا ضتش بدون حکمت است.

عرفان یوگا دنبال ضعیف کردن جسم است تا روح قوی شود.اصالت با روح است .

بعضی ها معتقدند که صوفیه اوج رشد و ترقیشان زمان حمله مغولها بوده است .مغولها زندگی انسانها را به جایی رسانده بودند که دیگر انگیزه ای برای زنده ماندن در آنها وجود نداشت .

در خانقاه گوشه نشینی اختیار می نمودند و در انتظار این بودند که مغولها از راه برسند و آنها راقتل عام کنند.

مغولها یک حس استبسا ء در ایران به وجود آوردند .و کار را به جایی رساند که رجوع به صوفی گری زیاد باشد . ایرانیان در زمان مغولها به خاطر ترس از آنها  حتی به سراغ متن دین هم نرفتند زیرا بطن دین آنها را به جهاد فرا می خواند . و از آسیب های صوفی گری به اسلام زیاد کردن خرافات و  نابود کردن تولید و اقتصاد و به نابودی کشاندن تمدن اسلامی است .

 بعضی ها هم معتقدند تا قبل از ملاصدرا چیزی به اسم صوفی و عارف نداشتیم و ملاصدرا دایره تصوف و عرفان را از هم جدا کرد  و آقای پازوکی  عضو هیت علمی دانشگاه تهران که از تئورسین های زنده دراویش گنابادی است  مقاله ای تحت عنوان پارادوکس عرفان و تصوف  نزد اساتید و شاگردان ملاصدرا  نوشته است و در آن مقاله آورده است که قبل از ملاصدرا بحثی باعنوان عرفان و تصوف نداشتیم ولی بعد از ملاصدرا این دو از هم جدا شدند. و قرن دهم به بعد مدیون ملاصدرا هستند ،وخدمت به عرفان نموده اند . و یکی از خدمات فلسفه به عرفان این است که مکاشفه  خدایی و شیطانی را از هم جدا نمود  صوفی اگر یک مکاشفه ای داشته باشد مکاشفه اش شیطانی و عارف ا گر مکاشفه ای داشته باشد مکاشفه اش ربانی است.

البته  عرفا قبل از مکاشفه باید فلسفه خوانده باشند  . 

دراویش فوق العاده غیر سیاسی اند و به جدایی دین از سیاست اعتقاد دارند.

آنها سیاست را نجس می دانند و می گویند سیاست یعنی دنیا گرایی و سیاست با تصوف در تضاد است و نمی تواند قابل جمع باشد

تصوف از نظر اسلام باطل است .زیرا آنان  کعبه و قبله را قبول ندارند و معتقد به پاکی دل هستند و آیه ((اینما تولو فثم وجه الله)) را دستاویز خودشان قرار می دهند این فرقه اهل استدال نیستند اهل منطق هم نیستند  جذب آنها چهره به چهره است . آنان اعتقاد به خواب و خرافات و سماء صوفیانه دارند و با رقص، انرژی انها تخلیه می شود .و همین تکان دادن سرهایشان سماء صوفیان است .

حجت ا لاسلام والمسلمین حاج آقا رستمی جهت آشنایی طلاب کتاب «نقش خانقاه در انحطاط و تمدن اسلامی»به  نویسندگی آقای رسول جعفری رامعرفی نمودند.   

 

 

 

برگزاری جشن میلاد حضرت اما م محمدتقی علیه السلام ،مرکزتخصصی الزهراءسلام الله علیها

برگزاری جشن میلاد حضرت اما م محمدتقی علیه السلام ،مرکزتخصصی الزهراءسلام الله علیها

شبی درمکتب الزهراءسلام الله علیها

بسمه تعالی

به گزارش معاونت فرهنگی مرکزتخصصی الزهراء(سلام الله علیها) طلاب این مرکز طی  دریک نشست اخلاق وتهذیبی شبانه، «شبی رادرمکتب الزهراء(سلام الله علیها)»درکناراستاداخلاق حوزه علمیه قم سرکارخانم فرهادی  گذراندندواین نشست مورداستقبال بی نظیرطلاب خواهر سطح شهر قرارگرفت  .دراین نشست صمیمی وگرم ابتداء نماز مغرب وعشاءبه جماعت اقامه گردیدوسپس دعای توسل ومداحی قرائت گردیدوطی بر نامه ای استاداخلاق سرکارخانم فرهادی جلسه عمومی باحاضرین برگزارنمودند

سرکارخانم فرهادی بعدازمقدمات جلسه توصیه اکیدبرانجام واجبات وترک محرمات داشتندوهمچنین توصیه به مطالعه وهمگام سازی زندگی خودبراساس رساله های مراجع دینی نمودندچراکه مطالعه بنابرحدیث «اطلب العلم من المهدالی اللحد» بویژه برای طلاب ازاعم واجبات می باشد.چراکه می شودبامطالعه رساله  به بهشت رهنمون شدوبارهاساختن مطالعه  رساله ،گمراه گشت.

ایشان بااشاره به آیه :«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ ای کسانی که ایمان آورده‌اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید.»بیان داشتند بنابراین آیه، برهمه واجب بودکه دنباله رو وصی وجانشین پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله ) باشندواین که کسانی دراین مسیربه خاطرمقام ومنصب دنیایی افرادی رابه  گمر  اهی کشا ند ندوتعدادی باپیروی ازوصی برحق وجانشین پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) راه یافته وهدایت شدندنتیجه این اصل است که انسا ن بایدقلباًامام زمان خودرابشناسدودرپیروی امورودستورات امام ازامام زمان خود عقب نماندویاازایشان سبقت نگیرد.

مسأله دیگری که ایشان بیان داشتند:غنیمت شمردن فرصت هاست و درادامه افزودند:برشماست که فرصت های خوب راشکارکنیدمدیریت زمان داشته باشیدوازجمله چیزهایی که عمررازیادمی کندصدقه دادن است .پس بادادن صدقه فرصت های خوبی  برای خودایجادکنید.

سرکارخانم فرهادی علت دین گریزی افراددرعصرحاضررامسأله خانواده هاشمردندوگفتندودر تبلیغ دین ومذهب  درحال حاضرباید برتعلیم وتعلم خانواده هاهمت گماشت ومبلغین و طلاب گرامی بایدازهرفرصتی که درخانواده ها،اقوام ،فامیل و..پیش می آیدنهایت استفاده راببرندوتبلیغ گروهی ویاچهره به چهره نمایند.

استاداخلاق حوزه های علمیه  خواهران بیان داشتند: بایددرمسیرتبلیغ دین هزینه کرد،بایدحرفها شنید،بایدسنگ هاخوردوباید…رنج هاکشید چه اگر،این چنین نباشد تبلیغی صورت نپذیرفته وکاری انجام نگرفته است.

ودرپایان سرکارخانم فرهادی ازاخلاق وخوش رویی به عنوان اصل واساس تبلیغ وتنها صلاح مبلغ دینی  نام بردند .