یاران خراسان

 

سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم

چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم

***

در بزم وصال تو نگویم زکم و بیش

چون آینه خو کرده به ویرانی خویشم

***

لب باز نکردم به خروشی و فغانی

من محرم راز دل طوفانی خویشم

***

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی

عمریست پشیمان زپشیمانی خویشم

***

از شوق شکرخند لبش جان نسپردم

شرمنده جانان زگران جانی خویشم

***

بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر

افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم

***

هر چند امین، بسته دنیا نیم اما

دلبسته یاران خراسانی خویشم

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.